خدا بیامرز بابابزرگم راننده تریلی بود و مادربزرگِ مذکور، پنج تا بچه را به دندان کشیده و بزرگ کرده بود. پنج تایی که بین آنها فقط یکی دختر و چهارتای دیگر پسر اما هر پنج تا شرور بودند، بابای خودم از چهارتا دیگر شرورتر! پس طبیعی بود که عزیز ترکیبی از قوه قهریه، مهر مادری و فارسی سخت را برای بزرگ کردن این گروه خشن به کار ببرد.