ترنج

در مورد

طنز سیاسی عینک دودی

در فرارو بیشتر بخوانید

۳۴ مطلب

  • پست، محدودیت‌هایی دارد. در واقع به قول فرنگی‌ها، لیمیتد ادیشن است. باید وجود داشته باشد. اگر خیلی مورد نیاز باشد، ساخته می‌شود. مثلاً شخص شخیص بنده، قابلیتی ندارم که پستی چیزی که در چارت سازمان‌ها وجود داشته باشد، به من بدهند. بنابراین می‌روند سراغ جایگاه‌های مشورتی. بعد می‌گویند آقای صالحی‌خواه شما چه قابلیتی برای ارائه داری؟ می‌گویم بنده نهایتاً می‌توانم مشاور امور دخانیات آقای رئیس باشم.

  • طبیعتاً در چنین ایامی، موضوع دیدار روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری غیراسلامی اِمریکا داغ می‌شود. انگار رییس‌جمهور آمریکا تحفه است!

  • شاید باورت نشود، چون به قیافه‌ام نمی‌آید. ولی جان احمد ذره‌ای به روس‌ها خرده نمی‌گیرم.

  • آدم نمی‌داند از این حرف‌ها خوشحال شود یا ناراحت. چون سرنوشت خدا بیامرز حبیب از جلوی چشممان رژه می‌رود که آمد و چه اتفاق‌هایی برایش افتاد. آخر سر هم جان داد و همین جا خاک شد.

  • نقل است که پدر دانشمندی به فرزندش گفت: «پسرم تو بزرگ شدی می‌خواهی شبیه چه کسی شوی؟» فرزند خواست پاچه پدر را بخاراند، گفت: «شبیه شما پدر.»

  • صبح برنامه برق من را چک کردی. امروز قطعی برق نداری و آدم خوشحال‌تری هستی. داری توی خیابان‌ها و اتوبان‌های شهر زیبایمان تهران رانندگی می‌کنی، یک هو می‌بینی بنری زدند به گندگی عرض اتوبان و فلان بازیگر دارد با سبیلش به تو اخم می‌کند. اول از خودت می‌پرسی که، عه؟! این سریال را کدام پلتفرم دارد پخش می‌کند؟

  • آقاحسین فکر می‌کند یک جبهه ضدآمریکایی وجود دارد که بریکس و شانگهای و روسیه و چین و جنوب جهانی همه در آن جمع شدند. همه هم پشت سر ایران شمشیر می‌زنند. خیر آقاجان! چنین جبهه‌ای وجود ندارد. گشتم نبود، نگرد نیست. چین دارد با آمریکا تجارت می‌کند، روس‌ها هم اگر لازم باشد، با آمریکا هم کنار می‌آیند و کار می‌کنند. آلاسکا هم می‌روند. آلاسکا هم می‌خورند.

  • کامران شاکی شد که چرا مسعود تنگه را نمی‌بندد. برای این موضوع جوابی ندارم. من هم نمی‌دانم چرا مسعود تنگه هرمز را نمی‌بندد! ببند آقا ببند!

  • در مورد موضوع قجری هم اگر منظورش این است که این دیپلمات‌های اتوکشیده مثل قجرها می‌روند چیزمیزهای ما را می‌دهند و می‌آیند، اندکی خطای تحلیلی در این منظور دکترجان‌مان وجود دارد. سیاست حساب و کتاب دارد. شما را ارجاع می‌دهم به آن قصه معروف قائم‌مقام فراهانی، سیاستمدار بزرگ دوره قاجار.

  • گفتی مذاکره نکنیم، چه کنیم! بسازیم دوباره می‌آیند و می‌زنند. مسعود از سر همه تقصیرات و حرف‌های قبلی تو بگذرم، از این یکی خبطت نمی‌گذرم.

تبلیغات